بی کمپلکس



بچه دار ‌شدن داستان رمز‌آلودیست.زن را برای مدتی از جامعه جدا می اندازد و یک روز ناغافل او را به آغوش جامعه پرتاب می‌ کند بعد از هفته ‌ها خلسه و فراموشی، دوباره به جنب و جوش در می آییم و همان آدم قبلی می شویمهمان آدمیممحکم تر، سرسخت تر و با حواسی جمع تر از قبل، اما نه وماً بهتر.چرا که دیگر تنها برای خودمان نمی جنگیم، بلکه برای کودکمان هم می جنگیم.

.همراز، هلن گرمیون.

.

.

پ.ن.١: از سال ٩٨ نپرس

پ.ن.٢: خب معلوم است که مادر شده ام ؟ 

پ.ن.٣: بیا برویم آن جا که بغل دارد.


مشکل اینجاست که همیشه انتخاب تو از بین دو تا بد استمهم هم نیست که کدام را انتخاب کنی، هر کدام شان ذره ای از تو را می خورند تا آنجا که دیگر چیزی باقی نماند بیشتر آدم ها در بیست و پنج سالگی تمام می شوندو بعد تبدیل می شوند به ملتی بی شعور که رانندگی می کنندغذا می خورندبچه دار می شوند، و هر کاری را به بدترین شکلش انجام می دهند! مانند رای دادن به کاندیدای ریاست جمهوری ای که آن ها را یاد خودشان می اندازد.

.ساندویچ ژامبون، چار بوکوفسکی.

.

.

پ.ن.١:- باب اسفنجی: در چه روزی هستیم؟

-پاتریک: امروز

- اوه روز مورد علاقم! 

پ.ن٢ :خب سی سالگی هم تمام شدهمین.

پ.ن.٣: تا منتهای کارِ من از عشق چون شود.


فقط یکبار حس کردم یک نفر درکم کرد.
تازه با ربه‌کا بهم زده بودم و حالم خیلی بد بودتوی کافه نشسته بودم که دختر پیشخدمت به من گفت چقدر بهم ریخته‌ام.
ماجرای دعوای با ربه‌کا و جدا شدنمان را برایش تعریف کردم.
و او در جواب به من نگفت همه درد دارند، نگفت باید شرمنده باشم که چنین چیزی اذیتم می‌کند، نگفت جنبه‌ی مثبت زندگی را ببین، نگفت که تقصیر خودم است.
بحث مار، نقاش فلج سر کوچه آگوستین را پیش نکشید، فقط چهره‌اش را در هم کشید و گفت آخ.»
همین.انگار خوب می‌فهمید که همین درد ساده و پیش پا افتاده، چقدر دارد آزارم می‌دهد.
تنها باری که حس کردم کسی درکم کرد، همان یکبار بودهمان یکبار.

.شب بخیر آقای رئیس جمهور، ژاک پریم.


گفت خیلی می ترسمگفتم چرا؟ گفت چون از تهِ دل خوشحالم! این جور خوشحالی ترسناک استپرسیدم آخر چرا؟ و او جواب داد وقتی آدم این جور خوشحال باشد سرنوشت آماده است تاچیزی را از آدم بگیرد.

.بادبادک باز، خالد حسینی.

.

.

.

.

پ.ن.١:صبح های زود آفتاب درست و حسابی درنیامده با مامان میرفتیم پارک سر کوچه خانه ی ما مثلا پیاده روی سریع . اما بیشتر میرفتیم که دور از هیاهو یک ساعتی با هم باشیم.با هم از سریالهای مشترکی که هر دو دنبال میکردیم از گیاهان دارویی برای زانو درد و سردرد از مطالبی که مامان سر کلاس یاد گرفته بوداز نوه ی همسایه که به حرف افتاده.از هر دری سخن میگفتیم.گاهی هم فقط سکوت میکردیم و به صدای قدمهای هماهنگمان روی آسفالت زمین والیبال وسط پارک گوش میکردیم.قند توی دلم آب میشد وقتی این جور باهم بودیم. تا فردا صبح که دوباره نوبت پیاده روی می شد همش در دلم آواز میخواندند. آوازهای شاد.

پ.ن.٢: بعد از مرگ عزیزت هیچ چیز مثل سابق نخواهد شد حتی اگر هر روز لبخند بزنی و به انا الیه راجعون دلت قرص باشد باز هم در روحت حفره ای است که باعث می شود هیچ چیز مثل سابق نشود.مخصوصا مادرِ مادر از دست داده ات.


خر: راستی گوش کن چی میگماگه عشقت کشید یه سری به ما بزنمی دونی آدرس چاکرت کجاست؟ 
فیل: بله قربون می‌دونم.
شتر: یادتم رفت داداش عیب نداره! اینجا از هرکی بپرسی کی خره میگه خر خودتی.
.شهر قصه، بیژن مفید
.
.
پ.ن: مواقعی هم پیش می آمد که حتی موقع تماشای فوتبال و تخمه شکستن نیز غم راه را گم نمی کرد!

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ح.انصاری احسان شاه سنائی دکوراسیون IRAN WOODEX aysa1399 بیا تو هند وبلاگ امیر رضا دبستان بعثت نافچ یادگیری علوم کامپیوتر نکات سلامت